اندر احوالات کارواش!
شیخ ما را روزی پرسیدند: یا شیخ به کجا چنین شتابان؟ شیخ بگفت: همی سوی کارواش میروم.
گفتند: یا شیخ تو را پیش از این اتومبیل نبودی، به کارواش چگونه میشوی؟
شیخ گفت: از آن روی که در آنجا مرا بشویند، چراکه کارواشیان تمیز میشویند و تمیز آب میکشند و تمیز خشک میکنند و البته تمیز در زیر آفتاب لایزال پهن میکنند.
دیگر اینکه در کارواش مجال صحبت نمیدهند و اتوماسیون در آن بر همه چیز حاکم است تا به خود جنبیدندی کار تمام شده، بنی بشر را هیچ نفهمیدندی.
گفتند یا شیخ از کدامین کانال با کارواش آشنا شدندی؟ شیخ بگفت: از آن روز که بدیدم کسان نامجو و بنی بشر دلاور همچون حیدر و دیگر کسان که به دنبال فرج درد خود بودند به کارواش میروند، من نیز کارواشی شدم.
مریدان بگفتند: صاحب کارواش کیست؟ شیخ بگفت: فردی کوتاه قد، خندان و آراسته به کت و شلوار که هر چند گاه از موتورخانهی اندرونی کارواش به همراه مهمانی چند بیرون میآید و تابی میخورد، نیشخندی و افاضات کلامی و هرآنچه خواهد گفتندی و خندیدندی بر ریش جماعت.
مریدان را بسیار خوش آمد و همگی به همراه شیخ به کارواش شدند و خود را به دست کارواشچی سپردند و پاک تمیز خشک و پهن شدند.