نگاهی گذرا به کنش کشورهای مختلف در برهه های تاریخی، این پندار اولیه را به وجود می آورد که مسئولان سیاست خارجی در فضایی مجرد و بدون ارتباط با امور داخله مملک خود به تصمیم گیری می پردازند؛ اما نباید دور از نظر داشت که سیاست خارجی همواره آیینه تمام نمای اوضاع داخلی یک حکومت محسوب می شود.
شاید بتوان تفاوت و نقطه تعارض بین این دو را در توجیه افکار عمومی در داخل و خارج از کشور تصویر کرد؛ بدین صورت که در تعریف استراتژی کلان کشورها و بسط و توضیح آن برای مردم باید توجیهات متفاوتی در داخل و خارج از کشور صورت بست، چراکه منافع افراد در داخل کشور با آنچه درخارج از کشور می گذرد متفاوت است و بنابراین باید با توجیهات متفاوت به همگان قبولاند که دستیابی به استراتژی کلان از چه منظری دارای اهمیت است.
در مثال و توضیح بیشتر این موضوع، حمله ایالات متحده آمریکا به عراق نمونه جالب توجهی است که با توجیه مبارزه با خودکامگی و حمایت از القاعده به عنوان عامل حمله به برج های دو قلو در داخل و مبارزه با تروریسم و تکثیر سلاح های کشتار جمعی در خارج از این کشور روبرو بود.
آنچه در این توجیهات دارای اهمیت ویژه است حمایت دائمی مردم داخل از سیاست خارجی کشورها است و در صورتی که عموم مردم حمایت لازم را در دستیابی به اهداف سیاست خارجی نداشته باشند، چانه زنی در موضوعات مورد مناقشه با پشتوانه محکمی همراه نخواهد بود و در نتیجه مسئولان سیاست خارجی از موضع ضعف وارد مذاکره خواهند شد که عمدتأ نتیجه ای جز شکست در پی ندارد.
نکته با اهمیتی که حاکمان کشورها همواره باید به آن توجه داشته باشند نظرسنجی پی در پی از جامعه و افکار عمومی است به طوری که تغییرات روز به روز برای مدیران روشن شود تا متناسب با آن تدابیر و تغییرات لازم در سیاست داخلی و خارجی صورت بگیرد و تنها در این صورت است که کشورها می توانند با پشتوانه حمایتی قوی از سوی مردم داخل و خارج وارد مناقشات بین المللی شوند و اهداف مورد نظر را بدست آورند.
مثال دیگری از این موضوع در این موضوع جنگ بین آمریکا و ویتنام بود که به سبب افزایش زمان و تعداد کشتگان جنگ از سوی آمریکا، حمایت مردمی از ادامه درگیری کم رنگ شد و در نهایت جنگ با شکست ایالات متحده به پایان رسید.
در موضوع ایران نیز تجارب تاریخی همواره تأثیر خود را در سیاست خارجی به شکل های متفاوتی نشان داده است و نمونه های آن از دوران قاجار به بعد که شکل گیری سیاست خارجی در ایران متداول گردید، دیده می شود و در این زمینه می توان به مثال های فراوانی اشاره کرد.
دوگانگی در تصورات، ارزشها و هنجارهای حاکم بر مسئولان دولتی و مردم شاید مهمترین دلیل فاصله گرفتن مردم از حکومت و عدم حمایت آنان از سیاست های حاکمان باشد که نتایج فاجعه باری را درپی دارد.
حکومت هایی که مسئولان به راه خود می روند و مردم نیز مسیر مورد علاقه خود را ادامه می دهند مشکلات عدیده ای را در برخورد با موضوعات جدید و به تعبیری مدرنیته، پیش پای خود احساس می کنند و از این منظر ضربه پذیری زیادی را در خود به وجود می آورند.
بی توجهی و یا ناآگاهی حاکمان از علایق و سلایق مردم به شکلی که به وجود آورنده دو تصویر ذهنی متفاوت از نوع حکومت و روش اداره جامعه شود مهمترین موضوعی است که می تواند عواقب ناگواری برای حکومت ایجاد کند که در این زمینه، نزدیک شدن به افکار عمومی و بررسی علل ایجاد تفکرات مختلف در جامعه و شفافیت در موضوعات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی توصیه می شود.