دين گريزي اصطلاحيه كه ما به خاطر توجيه كردن سهل انگاريهامون در برابر يك تكليف شرعي وضع كرديم و به نظر من دين اگر قرار باشه برنامه دنيوي و اخروي ما باشه (كه هست) بايد با فطرت بشري منطبق باشه. پس آيا امكان داره چيزي به نام برنامه سعادت داشته باشيم اما ما رو سعادتمند نكنه؟! در اين مسئله كه ما با تقابل سنت و مدرنيته مواجه هستيم شكي نيست اما چطور ممكنه يه دستور الهي كه به گفته خود خدا هدايتگر انسانه ، با اصل فطرت آدمي تضادداشته باشه و از اون گريزون باشه. مسلما ضعف موجود در تك تك ما انسانهاست و نمي تونيم شخص ، قشر و يا مسئولان خاصي رو محكوم كنيم.
مورد ديگه اشاره به قرآن به عنوان تنها هدايتگر بشر و تنها پاسخگو به همه سوالات انسانه. تو روزگاري كه فقيهان و مراجع تقليدمون رو كه شبانه روزشون رو صرف استنتاج دستورات قرآن مي كنند و بعد از كلي اجماع فتوا صادر مي كنند، قبول نداريم؛ چطور به استنباط خودمون از آيات الهي استناد كنيم و معتقد باشيم ريشه دين گريزي در مراجعه نكردن به قرآنه! و آيا عقل ناقص ما ، ما رو به رسيدن به نتايجي كه (بايد) از آيات الهي بگيريم ياري مي كنه؟! كه اگر پاسخ مثبت باشه در اين صورت ابدا با پديدهاي به اسم دين گريزي روبه رو نبوده و نخواهيم شد چون هر كسي هر تعبيري رو كه دوست داشته باشه از قرآن برداشت مي كنه و تازه مجذوب دين هم مي شه.