به نام خدا
هفته گذشته توفیقی شد تا به بهانه مأموریت اداری، سفر دو روزهای به شهر زیبای اصفهان داشته باشم؛ از این جهت میگم زیبا، چون واقعأ نسبت به تهران و شهرهای دیگهای که دیدم بسیار تمیز، مرتب و بدون آلودگی دیده میشد.
اما منظور از سفر به اصفهان شرکت در یک کنگره ویژه روشندلان بود؛ حالا این واژه روشندل چقدر بار معنایی ذهنیات افراد نابینا رو میرسونه جای بحث داره که در مجموع به نظر من کلمه بدی نیست.
موضوع اولی که توجه منو جلب کرد، این بود که تعداد زیادی از نابینایان در این کنگره شرکت کرده بودند و برخی از آنان از افراد بینا هم فعالتر و دارای مدارج علمی در سطح دکتری بودند که من خودم هنوز اندر خم کوچه اول تحصیلات عالیه گیر کردهام.
اما آنچه که باعث شده این یادداشت رو بنویسم یاد کتاب کوری اثر ارزشمند ژوزه ساراماگو برنده جایزه نوبل ادبیات سال 98 بود که قبل از عزیمت به اصفهان تا همین الان که این سطور رو تایپ میکنم با منه.
در کتاب کوری، نویسنده با بیان بسیار جالب و در عین حال فجیعی (کلمه مناسبتری پیدا نکردم) موقعیت یک عده افرادی که به شکلی ناگهانی دچار کوری میشوند تشریح میکند که الیته حقیقت داستان مربوط به کوری دل این افراد بوده است و اینکه انسان بر اثر غرق شدن در مادیات و زندگی روزانه از خیلی موضوعات دیگر غافل میشود و در نتیجه ممکن است به کوری دل مبتلا شود.
حضور تعداد زیادی آقایان و خانمهای نابینا در یک محل و تصویر حرکت زنجیروار آنان در حالی که دست یا گوشه لباس یکدیگر را گرفتهاند و مرتب مراقبت میکنند تا دچار چاله یا پلهای ناخواسته نشوند دقیقأ همان تصویری بود که ساراماگو در کتاب خود، آن را در ذهن و جان ما حک میکند.
اما آنچه که تفاوت این کوری با کوری ساراماگو بود، اندیشه و ذهن فعال کوران اصفهان بود که با قرآن آشنا بودند و بسیاری از آنان حافظ کل قرآن به شمار میروند و در آن لحظات فکر میکردم که همین کوری هم میتواند برای انسان نعمتی باشد اگر درست از آن استفاده کند تا انسان را با ندیدن به بالاترین مراتب کمال برساند.
مطالعه این کتاب رو مدیون پسر دایی عزیزم مصطفی هستم و خواندن آن را به همه دوستان توصیه میکنم.