به نام خدا
از وقتی این داستان جذاب انتخابات به جایی رسید که یک عدهای شروع به اعتراف درباره اشتباهات خود کردند و این اعترافات در سطحی وسیع از طریق رسانهها به ویژه صدا و سیما منتشر شد، به این موضوع فکر میکردم که اصلأ این اعترافات یعنی چی؟ و چه میشود که یک انسان با تفکراتی که طی سالیان درازی برای وی شکل گرفته است به یکباره و در طول چند روز به کلی دگرگون میشود؟!
شاید چند هفتهای است که از این جریان میگذرد و من بدون در نظر گرفتن نوع فکر، حزب و یا جهتگیری سیاسی افراد، فقط به فرآیند اعتراف فکر میکنم.
از خودم و مطالعات جانبی در حالی ناامید شدم که هیچ سابقهی در خور توجهی از این موضوع که با شرایط کشور ما هم سازگار باشد، پیدا نکردم و در نتیجه دست به دامان استادان محترم دانشگاه شدم.
دیروز وقتی که آخرین امتحان ترم تابستانی را پشت سر گذاشتم به سراغ استاد مربوطه رفتم، با کمال تعجب دیدم استاد که همواره خود را از جمله افرادی میداند که باکی از صحبت کردن پیرامون موضوعات روز ندارد و فقط به تحلیل علمی بها میدهد، در اینباره دست به عصا پاسخ مرا میدهد.
از آنجائیکه این روزها کلأ کمحوصله هستم مستقیمأ به استاد عرض کردم، سوال من این است اگر ممکن است پاسخ را صریحأ بفرمایید که خب استاد هم توضیحات ناقصی را دوباره ــ البته با کمال احترام ــ تقدیم بنده کرد.
در حالی که پاسخ سوال را نگرفته بودم، افکار دیگری در ذهنم شکل گرفت و تأسف خوردم که چرا در یک محیط علمی هم وضع به گونهای شده که حتی دانشجو و استاد باید در فضایی امنیتی، از صحبت کردن احساس رعب و وحشت داشته باشند!